به وسيله دعا 15 سال به عمرش افزوده شد

از سوی خداوند به یكی از پیامبران به نام حزقیل كه سومین خلیفه موسی ـ علیه السّلام ـ در بنی اسرائیل بود الهام شد كه به فلان حاكم بگو پس از مدت اندكی می‌میری، حزقیل پیام خداوند را به او ابلاغ كرد.
حاكم، سخت وحشت زده شده روی تختش به دعا و راز و نیاز پرداخت و به قدری هنگام دعا متوجه خدا بود كه ضعف بر او عارض شد و از روی تخت به زمین افتاد، و در دعایش می‌گفت:
یا ربّ اَخّرنی حتی یَشبَّ طفلی و اَقْضی امری.
ای پروردگار من به من آن قدر مهلت بده كه كودكم بزرگ شود و زندگی خودمان را سامان بدهم.
خداوند دعای او را به استجابت رساند، و به حزقیل وحی كرد:
برو به حاكم بگو مرگ تو را تا پانزده سال تأخیر انداختم.
ای عمر من ای جان من، ای جان و ای جانان من ای مرهم و درمان من، ای جان و ای جانان من
هم شادی از تو،‌غم زتو، زخم و از تو و مرهم زتو جان بلاكش هم زتو، ای جان و ای جانان من
گاهی ز وصل افروزیم، گاهی ز هجران سوزیم گاهی دری، گه دوزیم، ای جان و ای جانان من